سرنوشت

بنام خدا

مدت ها بود که با همسرم یه وبلاگ مشترک داشتیم. فعلا اون وبلاگ تو معده محترم بلاگفا مدفون شده :|

احساس می کنم به یه جای خصوصی تر نیاز دارم که توش راحت باشم.

مدت هاست که احساس می کنم از همسرم خیلی دور شدم ... نمی دونم شاید هنوز عشقشو باور نکردم ... البته اگه عشقی باشه :|

کلا ادم خوش بینی هستم ولی نمی دونم تو زندگی زناشوییم چرا نمی تونم خوش بین باشم ...

دارم رو خودم کار می کنم که وقتی دعوا کردیم منم آتیش رو بدترش نکنم ... 

شاید اشتباه از منم هست 

که می خوام رابطمون همیشه تو اوج باشه ... 

که می خوام همه کارهایی رو که قبلا برام انجام می داد رو انجام بده ... بدون کم و کاست ...

چقدر ذهنم آشتفتس ...

شاید همه اینا بخاطر بیکاری این روزامه :|

تو وب قبلی همه چی رمز داشت و به هیچ کسی رمز نداده بودم ... 

ولی الان نمی دونم که مطالبی رو که می نویسم رو خصوصی کنم یا نه !!